چرا تنهایم

بار خدایا

دیگر ندارم حرفی برای گفتن

نمی گویم که بی نیازم

چون اگر بودم برای تشکر هم که شده حرفی برای گفتن داشتم

نمی گویم که محتاجم

چون اگربودم برای رفع حاجت حرفی برای گفتن داشتم

نمی گویم که بی دردم

چون اگر بودم  بهر سپاس سخنی می گفتم

نمی گویم که دردمندم

چون اگر بودم بهر دوا سخنی می گفتم

می گویم و میدانی که من

دردمند بی دردم

محتاج بی نیازم

 میدانم و میدانی که من

محتاج گوشه نظر توام

دردمند اندکی محبت توام

نمدانم چرا فکر میکنم مرا از درگاه خود رانده ای

شاید اشتباه میکنم...!!؟

پس درستش را به من بگو

چرا تنهایم